مباهله در لغت به معنی ملاعنه و نفرین متقابل میباشد.[1]
و در اصطلاح به این معناست که «دو تن یا دو گروه بر علیه یکدیگر دعای بد کنند. پس هر کدام ظالم باشد حق تعالی وی را رسوا گرداند و نقمت و عذاب خود را بر وی فرستد و ذریه او را مستأصل کند و هلاک گرداند».[2]
در حدیثی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) روایت شده که حضرت فرمود:
«خداوند عزوجل به من خبر داده که پس از مباهله عذاب بر گروه باطل نازل میشود و حق را از باطل مشخص میسازد».[3]
از روایاتی که درمنابع اسلامی نقل شده است، استفاده میشود که مباهله اختصاص به زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ندارد و در تمامی زمان¬ها قابل اجرا است. در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که ایشان فرمود: اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند، آنها را به مباهله دعوت کنید.[4]
داستان مباهله پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با مسیحیان نجران:[5]
این داستان در برخی از منابع تاریخی و بسیاری از منابع تفسیری شیعه و اهل سنت ذکر شده است. در سالهای پایانی حیات رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آوازه اسلام به تمامی نقاط دنیای آن روز رسیده بود رسول گرامی اسلام با ارسال نامه به سران کشورها و مناطق مختلف، سعی داشت دین اسلام را گسترش دهد. یکی از نامههایی که رسول مکرم اسلام به مناطق مختلف و سران کشورها نوشت، نامهای است که در سال دهم هجری[6] برای نصارای نجران ارسال کرد. در این نامه آمده است:
«... من شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا و از سرپرستی بندگان به سرپرستی خدا دعوت میکنم. اگر امتناع کردید، باید جزیه بپردازید و گرنه شما را به جنگ بخوانم»[7]
ادامه مطلب...
برچسبها: مباهله،روز نزول آیه تطهیر،نزول آیه مباهله،حقانیت اسلام
یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به 2 قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند کدام زود تر به خواسته هایش می رسد.
نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف کرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.ا
هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند.مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد. روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت شنا کرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.ا
بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینکه جادو شده باشه همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.
سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند.
با خودش فکر می کرد که دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا که هیچ کدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.
هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید :
“چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟”
مرد اول پاسخ داد:
“ نعمتها تنها برای خودم است چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا و طلب کردم ، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست ”
آن صدا سرزنش کنان ادامه داد :
“تو اشتباه می کنی او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی”
مرد پرسید:
” به من بگو که او چه دعایی کرده که من باید بدهکارش باشم؟ ”
“او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود”
برچسبها: حسن ظن،توجه به قدرت الهی،پرهیز از عجب،زشتی خود برتر بینی
«سنخیت داشتن سبب
انسجام و پیوند میشود »(1)
دختر و پسری که میخواهند ازدواج کنند. باید از نظر دینی همتراز باشند. این توصیه فقط برای افراد متدین نیست برای هرکس که بخواهد زندگی اش دردسر و مشاجره کمتری داشته باشد، مفید است. به عنوان نمونه اگر مردی نسبت به امور دینی سست است به نفعش نیست که برود خواستگاری یک دختر متدین و معنوی یا این که برای به دست آوردنش به دروغ متوسل شود برخی گمان میکنند به راحتیمیتوانند دیگران را تغییر دهند یا با این اختلافات کنار بیایند در حالی که تناسب نداشتن زندگی را برای هر دو تلخ میکند چون باورها و رفتارها و نگرشهای هر طرف تا حدود زیادی تثبیت شده است. از سویی دیگر این را باید بدانیم که واداشتن و مجبور کردن دیگران به سازگاری دوام ندارد. بنابراین این شعر زیر بسیار دقیق است و کاربردی:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
ادامه مطلب...
برچسبها: کفیت در ازدواج،محبت به همسر،سنخیت بین زوجین عامل آرامش،صبر و گذشت،ایستگاه شادی
«من سخت دل تراز آنم که مهربان باشم »(1)
اغلب تک پسرها به والدین وابسته اند چون وابسته بار آمده اند. اگر تک فرزند هستید و به والدین وابسته، اول چاه را بکن بعد منار را بدزد؛ یعنی ابتدا شرایط را فراهم کن بعد مهمان( همسر) دعوت کن. وابستگی زیاد بین تک فرزند و خانواده اش اغلب برای همسر نفس گیر است. همسر حرف دلش این نیست که به خانوادهات احترام نگذار. حرف دلش این است:کمی هم وقتت را برای من اختصاص بده.وابسته نباش چون تو تکیه گاه منی و من با متزلزل بودنت اضطراب خواهم داشت.او نمیگوید در مسافرت آنها را با خود نیاور. منظورش این است من هم که همسرت هستم نیاز دارم بدون این که کسی( حتی والدین خود) باشد گاهی در کنارت باشم. همانگونه که پدر و مادر تو هم این خلوت را نیاز دارند. با احترام قبل از این که همسر به خانه آوری شرایط را خودت فراهم کن خودت پیشقدم باش و زمینه زندگی مستقلانه را ایجاد کن. اگر امروز این کار را نکنی فردا حرمت ها خواهد شکست. فردا همه گرفتاریها را از چشم همسرت خواهند دید و با تحریم کردن او جریان نشاط را به روی تو هم می بندند.
ادامه مطلب...
برچسبها: ازدواج با تک فرزند،آمادگی برای ازدواج،گفتگو با خدا،هشدار
«آبرو مانند شبدر نیست که بعد از چیدن،
روی دومش نازک تر و زیباتر باشد»
بعضیها بدون در نظر گرفتن این که زن باید زیر سپر غیرت مرد مصون باشد، میگویند: اگر یک خانم با حجاب باشد؛ در جامعه مشکلی برایش پیش نمیآید. متأسفانه«"اگر"را کاشتیم سبز نشد، آبش دادیم تر نشد» .(1) براساس تجارب مشاوران و آماری که از دستگاههای انتظامی و دادگاهها به دست آمده است در بسیاری از موارد تجاوزها و مزاحمتهایی که برای نوامیس ایجاد میشود از سویی افرادی است که اختلال روانی دارند. بنابراین در این موارد ممکن است زن هشیار باشد ولی طرف مقابل خیر.
لطیفه: فردی با این که دعا برای مصون ماندن از شر سگان داشت گرفتار آنها شد و زخمی. به او گفتند پس دعا بی اثر است. گفت خیر دعا اثر دارد ولی چه کنم که سگ سواد نداشت.
زنی میگفت: بر اثر شکستگی پا مجبور به فیزیو تراپی شدم. تنهایی به مطب نمی رفتم مادرم را همراهم میبردم. همیشه مطب شلوغ بود. پزشک با من خوش و بش میکرد و من تحویلش نمیگرفتم مادر ساده دلم میگفت او مجبور است چون کار با بیمار سخت است میخواهد هم روحیه اش حفظ شود و هم به بیماران امید دهد. پنج شنبه بعد از ظهری تماس گرفت و گفت الان سرم خلوت است زود بیا نوبتت از بین نرود وقتی رفتم طبق معمول مانتو ام را در آورم و روی صندلی دراز کشیدم او با عجله در را قفل کرد و سراغم آمد من زیر بار خواسته اش نمی رفتم و او مانند دیوانهها التماسم را میکرد قرآن از کیفم در آوردم به آن قسمش دادم ولی تو کتش نمیرفت بعد از این که با کیفم تو سرش زدم و او را پس زدم گفت تو اولین فردی هستی که این قدر سماجت داری و بعد در را با گریه هایم باز کرد و من فرار کردم بعد از آن روان پزشک می گوید به اختلال PTSD مبتلا شده ام .
قرآن فرموده: زن و مرد لباس هماند(2) . و نیز گفته همدیگر را در خویشتنداری و کارهای نیک یاری کنید. ضرب المثلی آلمانی میگوید: زن بدون مردش مانند مزرعه بدون حصار است. ممکن است کشتی ایمانمان در دریای هوس دچار سانحه شود به غیر از «خویشتنداری متکی به خود»،که در جای خود بسیار مهم است، نیاز به کمک بیرونی داریم و اصلاً اسلام دین اجتماعی است در اجتماع و در سایه برادران ایمانی انسان باید رشد کند و از موانع رشد پرهیز کند. با ازدواج نیمی از دین مرد و زن حفظ میشود.خداوند مروارید زن را در صدف غیرت مردش قرار داد تا آسیب نبیند. اسلام صفت ترس از افتادن در دام نامحرم را برای زن چون آسیب پذیرتر است را یک امتیاز به حساب می آورد و بنابراین زن نباید بگوید من خودم برای خود مردی هستم و مانند نهنگ به دل دریای اجتماع بزند.
شعار این هشدار
خداوند مروارید زن را در صدف غیرت مردش قرار داد تا آسیب نبیند.
-----------------------------------------------------
(1)کنایه از این که اگر و مگر با واقعیت فاصله دارد.
(2)مانند لباس انسان را از سردی و گرمی روزگار حفظ میکنند، عیب پوشاند، با هم تناسب دارند، نیاز به مراقبت دارند آنها ما را حفظ میکنند و ما آنها را. سبب زیبایی اند. و...
برچسبها: فلسفه ازدواج،آیا حجاب برای حفظ عفت کافی است،زن مروارید درون صدف غیرت مرد
«از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده»
من و حرامزادگی(1)
چه تهمت سختی است جگرم را می سوزاند و تاب نفس کشیدن را از من می گیرد. حضرت یعقوب-ع- می داند که تهمت زدن به معصوم چه تلخ است و چه بر سر آدم میآورد. همو که گفت به پسردلبندم تهمت دزدی زده اند. از گناه نکرده اش کمرم شکست. می ترسم از ستمی که به من شده چیزی بگویم چون سوز درونم، جهانی می سوزاند. هراس دارم که مداد شکوه بر کاغذ سفید رد اتهامات بگذارم که داغ دلم، جگر کاغذ را می گدازد. وقتی به دنیا آمدم خوشحال بودم چون خودم را نظر کرده خدا می دانستم کسی که پیامبر-ص- خبرش حضورش را به مردم داده بود. از این که آینده و مسیرم خودم را روشن می دیدیم و احساس کارایی می کردم، خوشحال بودم.
تا پیامبر –ص- زنده بود کسی جرأت نداشت از من سوء استفاده کند. وقتی که او بار سفر را به سرای باقی بست و رفت، تازه اول بد بختیم شروع شده بود. با این که قرآن توصیه کرده بود با کودکان بی سرپرست با مهربانی رفتار کنید و حق شان را به ناحق نخورید، بدون توجه به این توصیه ها، عده ای نه تنها حق من را خوردند از این فرا تر هم رفتند با صدای بغض آلود داد زند: این کودک نمی بایست به دنیا می آمد و ای کاش نطفه اش منعقد نمی شد و یا سقط می شد. از این حرف ها گذشته بود چون از دوره جنینی من سال ها گذشته بود و پیامبر-ص- برایم شناسنامه صادر کرده بود همه مسلمانان اسم و رسم و هدف از خلقتم را می دانستند.
پیامبر که رفت، گرد و غبار غربت برسرم نشست اما دلم خوش بود که با وجود علی -ع - بی سرپرست نمی مانم کسی هست که مرا از گزند و آفات دهر و «دهریان» حفظ کند امّا هنوز لحظاتی از دفن آسمان رحمت در زمین سهل انگاری، نگذشته بود که بادهای مخالف از سمت شِمال ناجوانمردی به سمت علی؛- یمین حقیقت- وزیدن گرفت. آن قدر وزش این طوفان به طول انجامید که کم کم داشت همه مزرعه ی شریعتی که پیامبر-ص- برای مان به ارث گذاشته بود از بین می رفت. من تنها شده بودم و بی کس خجالت می کشیدم که از علی درخواستی کنم، با این حال تنهایم نمی گذاشت و دست حمایتش را دورا دور بر سرم احساس می کردم دستی که بوی پیامبر را می داد.
اگر به ناموس دیگران، تجاوز(چشمی، لمسی، زنا) شود به ناموس فرد متجاوز تجاوز می شود.
و گفته اند:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
برچسبها: نگاه به ناموس دیگران،مشاوره،کنش و واکنش
آیه شماره 45 از سوره مبارکه فاطر
آیه: وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا
ترجمه: و اگر خداوند مردم را به سزاى آن چه انجام دادهاند مؤاخذه نماید، هیچ جنبنده اى روى زمین باقى نمى ماند، ولى (سنّت خداوند بر آن است که) مردم را تا مدّتى معین مهلت دهد (تا خود را اصلاح نمایند)، پس همین که مدّتشان به سر آمد (آنان را مؤاخذه مى کند.) و همانا خداوند به (احوال) بندگان خود بیناست (و هر کس را به مقتضاى کردارش جزا مى دهد).
تفسیر: گناهى کیفر دارد که با علم و عمد انجام گیرد. «یؤاخذ... بما کسبوا»
فلسفه تأخیر کیفر مردم از دنیا به قیامت، بقاى نسل بشر و تداوم حیات در کره زمین است. مردم اگر با گناه هلاک شوند بشرى باقى نخواهد ماند و نسل منقرض خواهد شد «ما ترک على ظهرها من دابّة»
خداوند، صبور و اهل عفو و مغفرت و مهلت دادن است و مردم را فورى در دنیا به جرم عملکرد بد آنان مجازات نمى کند. «یؤخّرهم الى أجل مسمّىً»
مرگ و میرها و فرصت ها و مهلت ها، با اراده ى الهى و داراى نظم و حساب و کتاب است. «یؤخّرهم الى أجل مسمّىً»
مهلت خداوند به بندگان گنهکار و تأخیر مجازات آنان تا قیامت از سنّت ها و برنامه هاى الهى است. «یؤخّرهم الى أجل مسمّىً»
مهلت دادن خداوند به گنهکاران کارى عالمانه است. «بعباده بصیراً»
برچسبها: سوره فاطر آیه45،تفسیر،ترجمه،کلام حق،سنت امهال،فلسفه قیامت