خداوندا!
قلبی که تو در آن خانه نداری قلب نیست! قفس است!
قفسی که روح و جان آدمی را اسیر و در بند می کند!
بار الها!
تو که در مرکز قلبم جای داری!
پس این میله های قفس بهر چیست!
من که هر صحبتی را به تو ختم کردم!
محبت بهر تو بر خلق کردم!
روحم از بهر چه در این قفس است!
الهی!
دگر تاب ندارم!
اگر این لحظه نیایی به برم!
نبری از خبرم!
من ندانم که چه آید به سرم!
تو رها کن این جان ز تنم!
که بسی خسته دلم!
حالیــــــا منــتــظــــــــــــرم!
برچسبها: دل نوشته