«دی شیخ با چراغ گشت گرد شهر
کز دیو دد ملولم و انسانم آرزو است »(1)
نقل است که در روزگاری نه چندان دور کاروانی از تجار به همراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دوردست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده یا تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. حرامیان هرچه بود گرد آوردند از مسکوکات و جواهرات و امتعه و هر چه ارزشمند بود به زور ستاندند. در بین اموال مسروقه یکی از حرامیان کیسه ای پر از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه ای کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود. حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود. رئیس دزدان چون واقعه بدید دستور داد صاحب کیسه را احضار کنند. طولی نکشید که تاجری فلک زده مویه کنان به پای سردسته حرامیان افتاد که آن کیسه از آن من بود و لعن و نفرین بسیار نثار عالم دینی نمود و همی گفت که من گول آن عالم را خوردم و تا آن لحظه معتقد بودم که دعای دفع بلا واقعا کارگر خواهد بود. رئیس حرامیان اندکی به فکر فرو رفت سپس دستور داد کیسه زر را به صاحبش بر گردانند. یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما راهزن نیستیم و چه....رئیس دزدان پاسخ چنین داد:"ای ابله، درست است که ما دزد مال مردم ایم اما هرگز قرار نبود که دزد ایمان مردم باشیم"
برخی از افراد هستند که در ظاهری شیک و با کت و شلوار و ادکلن و...هستند ولی باطن یک حیوان کامل هستند. برخی افراد در گردنههای بی آب و علف و بیابانهای تاریک منتظرند تا با ارعاب و ایجاد وحشت مال مردم را بدزدند و برخی در گلوگاه اداره ها و... در کنار عالیترین امکانات شهری با تبسم و لبخند به ناموس مردم نقشه بلعیدن ناموس مردم را در ذهن میپروانند.
راستی جامعه ما در دانشگاه معرفتش نیاز به پرورش رسول ترکها، طیب، علیگندابی و...دارد. مرام لوتی گری باید بیمه کننده شرف جامعه باشد و زورخانهها باید در کوچه و برزن ما با زنگ علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدای را ....به گوش جان ها برسد. بر این اساس کار مسئولان تبلیغی و تربیتی سنگین میشود.
روحانیای میگفت: در محل کارم آقایی با خانمی آمده بودند. آقا میگفت این خانم میخواهد از شوهرش طلاق غیابی بگیرید و مطمئناً تا آخر هفته دادگاه طلاق او را میدهد شما لطف کنید و طلاق این خانم را بخوانید. من با تعجب گفتم خب الان که طلاق نداده است او اصرار روی اصرار و من انکار روی انکار. تا این که این مرد از من با ناراحتی خداحافظی کرد و رفت. او که رفت مردی آمد و گفت این آقا در دادگاه کار میکند و در دادگاه چشمش این خانم را گرفته است.
مورد دیگر
روزی خانمی از مشهد تماس گرفته بود شوهر این خانم شش ماه بود که به دلیل پخش مواد مخدر در زندان بود. آقایی در دادگاه که متوجه شده بود این خانم در حال غرق شدن در مشکلاتش است و برای نجات خود حاضر میشود به هر خس و خاشاکی دست زند. او را برای طلاق گرفتن تشویق کرده بود و گفته بود که طلاق غیابی بگیر. خانم گفته بود چه طوری؟ مرد گفته بود که همین که شوهرت شش ماه است که در زندان است و اعتیاد دارد خود به خود طلاق اجرا می شود. و این نا مرد این خانم شوهر دار را به عقد خود در آورده بود.
نکته: همان گونه که خانه خودمان را هنگام مسافرت به کسی نمی سپاریم، در فرایند شکایات و کارهای دادگاه هم تا تحقیق از تخصص و انسانیت و تدین کسی نکردهایم، آبرو و پرونده خود را به هرکسی نسپاریم.
دو هدیه معنوی
امام خمینی وقتی عقدی میخوانند دو کلمه کلیدی برای زندگی ای شیرین میفرمودند با هم بسازید، مدارا و گذشت کنید. با هم بسازید، مدارا و گذشت کنید
کشیشی عادت داشت بعد از مراسم عقد، زوجهای جوان را پندی کوتاه بدهد اندرز وی همیشه این بود: بکوشید هر دو در آنِ واحد دیوانگی نکنید.
شعار این هشدار
«یا رجائی عند مصیبتی ؛ (2)
ای خدایی که امیدم در گرفتاریها و رنجها هستی»
-----------------------------------------
(1)نرم افزار درج 3
(2)مفاتیح الجنان،دعای جوشن کبیر.
برچسبها: قطره عبرت،دقت در اعتماد،داستان های واقعی،هدیه معنوی از امام خمینی